لطف کردن. احسان کردن. نیکویی کردن: احسان چرا کنی و تفضل بجای آنک فردا به روز جنگ و جفا برکشی حسام. ناصرخسرو. سبک باش ای نسیم صبحگاهی تفضل کن بدان فرصت که خواهی. نظامی. رجوع به تفضل شود
لطف کردن. احسان کردن. نیکویی کردن: احسان چرا کنی و تفضل بجای آنک فردا به روز جنگ و جفا برکشی حسام. ناصرخسرو. سبک باش ای نسیم صبحگاهی تفضل کن بدان فرصت که خواهی. نظامی. رجوع به تفضل شود
واگذاشتن به خدا و پناوه به خدا کردن. (ناظم الاطباء) : توکل کردن به خدا، تفویض کردن، یله کردن، رها کردن، واگذاشتن به او تعالی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ایزدتعالی بندگان را که راست باشند و توکل بر وی کنند... ضایع نماند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 215). گر توکل می کنی در کار کن کسب کن پس تکیه بر جبار کن. مولوی. در حذر شوریدن شور و شر است رو توکل کن توکل بهتر است. مولوی. رو توکل کن تو با کسب ای عمو جهد می کن کسب می کن مو به مو. مولوی. و کار به خدا واگذارد و به او توکل کند. (مجالس سعدی ص 62). افعال خلق چون به خطا منتهی شود؟ در کارها توکل اگر بر خدا کنند. تأثیر (از آنندراج). رجوع به توکل شود
واگذاشتن به خدا و پناوه به خدا کردن. (ناظم الاطباء) : توکل کردن به خدا، تفویض کردن، یله کردن، رها کردن، واگذاشتن به او تعالی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ایزدتعالی بندگان را که راست باشند و توکل بر وی کنند... ضایع نماند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 215). گر توکل می کنی در کار کن کسب کن پس تکیه بر جبار کن. مولوی. در حذر شوریدن شور و شر است رو توکل کن توکل بهتر است. مولوی. رو توکل کن تو با کسب ای عمو جهد می کن کسب می کن مو به مو. مولوی. و کار به خدا واگذارد و به او توکل کند. (مجالس سعدی ص 62). افعال خلق چون به خطا منتهی شود؟ در کارها توکل اگر بر خدا کنند. تأثیر (از آنندراج). رجوع به توکل شود
منتقل شدن. نقل مکان کردن. حرکت کردن. از جایی به جایی دیگر شدن: اگر بدان (آبگیر) تحویل توانید کرد، در امن و راحت... افتید. (کلیله و دمنه). شبانگاه که سیمرغ مشرق به نشیمن مغرب رسید، زن به خانه تحویل کرد. (سندبادنامه ص 243). از عرصۀ ملک خراسان برخاست وبر جانب قهستان تحویل کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1تهران ص 59). تدبیر موافق تقدیر نیامد و ناصرالدین پیش از عود رسول به سرای خلد تحویل کرد. (ایضاً ص 259). تا در سنۀ احدی و اربعمائه (401 هجری قمری) از داردنیا به دار عقبی تحویل کرد. (ایضاً ص 306)، سپردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) : شرف خاندان دولت و ملک خانه تحویل کرد و خرقه بدل. سعدی. صحت ذات ترا بهر تصدق هر روز خازن مهر به خورشید کند زر تحویل. ملاسخی کرمانی (از آنندراج). ، دادن، حواله نمودن. (ناظم الاطباء)، بمعنی اظهار کردن مجاز است. (آنندراج)
منتقل شدن. نقل مکان کردن. حرکت کردن. از جایی به جایی دیگر شدن: اگر بدان (آبگیر) تحویل توانید کرد، در امن و راحت... افتید. (کلیله و دمنه). شبانگاه که سیمرغ مشرق به نشیمن مغرب رسید، زن به خانه تحویل کرد. (سندبادنامه ص 243). از عرصۀ ملک خراسان برخاست وبر جانب قهستان تحویل کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1تهران ص 59). تدبیر موافق تقدیر نیامد و ناصرالدین پیش از عود رسول به سرای خلد تحویل کرد. (ایضاً ص 259). تا در سنۀ احدی و اربعمائه (401 هجری قمری) از داردنیا به دار عقبی تحویل کرد. (ایضاً ص 306)، سپردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) : شرف خاندان دولت و ملک خانه تحویل کرد و خرقه بدل. سعدی. صحت ذات ترا بهر تصدق هر روز خازن مهر به خورشید کند زر تحویل. ملاسخی کرمانی (از آنندراج). ، دادن، حواله نمودن. (ناظم الاطباء)، بمعنی اظهار کردن مجاز است. (آنندراج)
تسلیم کردن. بخشیدن: عنان کامرانی و زمام جهانداری به ایالت و سیاست اوتفویض کرد. (کلیله و دمنه). وصیت کرد که بامدادان نخستین کسی که از در این شهر درآید تاج شاهی بر سر وی نهند و تفویض تخت و ممالک به وی کنند. (گلستان)
تسلیم کردن. بخشیدن: عنان کامرانی و زمام جهانداری به ایالت و سیاست اوتفویض کرد. (کلیله و دمنه). وصیت کرد که بامدادان نخستین کسی که از دَر این شهر درآید تاج شاهی بر سر وی نهند و تفویض تخت و ممالک به وی کنند. (گلستان)
سیاهه کردن. نوشتن. بقلم درآوردن: به اختیار بقلعۀ غزنه رفت و به حبس رضا داد و اسباب تجمل تفصیل کرد و به سلطان فرستاد. سلطان از این حرکت در خشم شد و او را به جنایت خرابی ولایت... مؤاخذه کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 360). بعد از این ای یار اگر تفصیل هشیاران کنی گر در آنجا نام من بینی قلم در سر زنش. سعدی
سیاهه کردن. نوشتن. بقلم درآوردن: به اختیار بقلعۀ غزنه رفت و به حبس رضا داد و اسباب تجمل تفصیل کرد و به سلطان فرستاد. سلطان از این حرکت در خشم شد و او را به جنایت خرابی ولایت... مؤاخذه کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 360). بعد از این ای یار اگر تفصیل هشیاران کنی گر در آنجا نام من بینی قلم در سر زنش. سعدی